ادامه ماجرا قسمت 4

داستان 4


خوب اينجا بوديم كه مونا به گل هاى حياط ميرسيد و گرد گيرى خونه با مونا بود… درسته وظايفش رو انجام ميداد اما من ميديدم و حواسم بهش بود كه با ميل و رغبت انجامشون نميده و هميشه اين تصويرى كه الان ميبينيد از مونا در ذهن من بود كه به زور داره اين كارها رو انجام ميده و من به شدت دنبال راه حلى بودم كه مونا رو به ذوق بيارم و با خودم هم پا كنم
بنابر اين ميدونستم اينطورى اين نظم دووم نداره و به زودى تموم ميشه … ادامه دارد
#بنويس_تا_بشود

راوی:پیروز

داستان

انگیزهبرنامه ریزیخوشبختیموفقیتهدف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *